صدای پای باران

می نویسم برای آنکس که به زودی می بارد...

داستان جالب امتحان کردن همسر!!!

ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺧﺎﻧﻮﻣﯽ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺑﺮﮔﺸﺘﻦ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺍﺯ ﺳﺮﮐﺎﺭ ﺩﺭ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﯼ ﻧﻮﺷﺖ : ﻣﻦ ﺧﻮﻧﻪ رو ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﺗﺮﮎ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺩﯾﮕﻪ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻢ ﻭ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﻭ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﻭ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻓﺖ ﺯﯾﺮ ﺗﺨﺘﺨﻮﺍﺏ ﻗﺎﯾﻢ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻋﮑﺲ ﺍﻟﻌﻤﻞ شوهرﺵ ﺭﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯﺧﻮﻧﺪﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﺑﺒﯿﻨﻪ !!!


شوهر ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺳﺮﮐﺎﺭ ﺍﻭﻣﺪ ﻭ ﻭﺍﺭﺩ ﺍﺗﺎﻕ ﺧﻮﺍﺏ ﺷﺪ ﻭ ﭼﺸﻤﺶ ﺑﻪ ﮐﺎﻏﺬ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﻧﺎﻣﻪ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺭﻭ ﺧﻮﻧﺪ ، بعد ﺍﺯ ﺧﻮﻧﺪﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﺧﻮﻧﺴﺮﺩﯼ ﺭﻭﯼ ﮐﺎﻏﺬ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻮﺷﺖ ، ﺩﺭ ﻫﻤﯿﻦ هنگام ﺯﻧﮓ ﻣﻮﺑﺎﯾﻞ ﺷﻮﻫﺮ ﺑﺼﺪﺍ ﺩﺭﻣﯿﺎﺩ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﯿﺪﻩ : ﺳﻼﻡ ﻋﺰﯾﺰﻡ ، ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﻟﺒﺎﺳﺎمو ﻋﻮﺽ ﮐﻨﻢ ﻭ ﻣﯿﺎﻡ ، ﻣﻨﺘﻈﺮﻡ ﺑﺎﺵ ﻓﺪﺍﺕ ﺷﻢ !!! ﺧﺪﺍﺭﻭ ﺷﮑﺮ ﺍﯾﻦ ﺯﻧﻢ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﮔﻮﺭشو ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻩ ، ﺍیشاله ﺩﯾﮕﻪ ﺭﯾﺨﺘﺶ ﻭ ﻧﺒﯿﻨﻢ ، ﮐﺎﺵ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﯿﺪﯾﺪمش ﺑﺎ ﺗﻮ ﺁﺷﻨﺎ ﻣﯿﺸﺪﻡ. ﻋﺰﯾﺰ ﺩﻟﻢ ﻣﻨﺘﻈﺮﻡ ﺑﺎﺵ ، ﻣﻦ ﺗﺎ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﺩﯾﮕﻪ ﭘﯿﺸﺘﻢ. ﻭ ﺑﻌﺪ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺯﯾﺮ ﻟﺐ ﺁﻭﺍﺯ ﻣﯿﺨﻮﻧﺪ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﺎﺭﺝ ﺷﺪ…!


 ﺯﻥ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﻭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﺩﺍﺷﺖ میمرد ﻭ ﭘﺮﭘﺮ ﻣﯿﺸﺪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﺮﻭﺝ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﺍﺯ ﺯﯾﺮ ﺗﺨﺖ ﺧﻮﺍﺏ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻭ ﺭﻓﺖ ﺑﺒﯿﻨﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﭼﯽ ﺭﻭﯼ ﮐﺎﻏﺬ ﻧﻮﺷﺘﻪ ؟!
 ﺩﯾﺪ شوهرﺵ ﻧﻮﺷﺘﻪ : ﮐﻒ ﭘﺎﯼ ﭼﭙﺖ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺑﻮﺩ ! ﻣﻦ ﻣﯿﺮﻡ ﻧﻮﻥ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﻭ ﺑﺮﮔﺮﺩﻡ…!!!


پوتین خاکی

  • ۰ پسندیدم
  • ۱ نظر
    • پنجشنبه ۱۴ خرداد ۹۴

    یه روز...

     

    .......یه روز یه ترکه ......

    یه روز یه ترکه میره جنگ میشه فرمانده ؛داداشش شهید میشه!با بیسیم بهش میگن لااقل جنازه داداشت و برگردون عقب!میگه اینا همشون داداشای من هستن ، کدومشونو بیارم ؟

    ) به یاد حمید و مهدی باکری)

                                                       

    .......یه روز یه ترکه ......

    اسمش ستار خان بود، شاید هم باقر خان...؛خیلی شجاع بود، خیلی نترس.. ؛ یکه و تنها از پس ارتش حکومت مرکزی براومد جونش رو گذاشت کف دستش و سرباز راه مشروطیت و آزادی شد، فداکاری کرد، برای ایران، برای من و تو برای اینکه ما یه روزی تو این مملکت با آسایش زندگی کنیم.

                                                    

    .....یه روز یه رشتیه .....

    اسمش میرزا کوچک خان بود ،میرزا کوچک خان جنگلی ؛برای مهار کردن گاو وحشی قدرت مطلقه تلاش کرد ،برای اینکه کسی تو این مملکت ادعای خدایی نکنه ؛اونقدر جنگید تا جونش رو فدای سرزمینش کرد.

                                                   

    ......یه روز یه قزوینه .....

    اسمش علامه دهخدا بود از لحاظ اخلاقی بسیار منحصر بوده و دیوان پارسی بسیار خوبی برای ما بر جا نهاده است.

                                                 

    .... .یه روز یه لره .....

    اسمش کریم خان زند بود ساده زیست ،نیک سیرت و عدالت پرور بود و تا ممکن می شد از شدت عمل احتراز می کرد.

                                                    

    .....یه روز ما همه با هم بودیم ....    

    ترک و رشتی و لر و اصفهانی و تا اینکه یه عده رمز دوستی ما رو کشف کردند و قفل دوستی ما رو شکستند ...؛  حالا دیگه ما برای هم جوک می سازیم ،به همدیگه می خندیم،؟!!!

    و اینجوری شادیم !!!!...؛این از فرهنگ ایرونی به دور است. آخه این نسل جدید نسل قابل اطمینان و متفاوتی هستند پس...

    با هم بخندیم :) به هم نخندیم:(

                            

    مطالب برگرفته از:توفانی از خنده

  • ۲ پسندیدم
  • ۱ نظر
    • پنجشنبه ۱۴ خرداد ۹۴

    سالروز عروج ملکوتی حضرت امام(ره)تسلیت باد


    فرازهایی از وصیت نامه امام
    احتیاج ما پس از اینهمه عقب ماندگی مصنوعی به صنعت‌های بزرگ کشورهای خارجی حقیقتی است انکارناپذیر. و این به آن معنی نیست که ما باید در علوم پیشرفته به یکی از دو قطب وابسته شویم. دولت و ارتش باید کوشش کنند که دانشجویان متعهد را در کشورهایی که صنایع بزرگ پیشرفته را دارند و استعمار و استثمارگر نیستند بفرستند؛ و از فرستادن به امریکا و شوروی و کشورهای دیگر که در مسیر این دو قطب هستند احتراز کنند،
    مگر ان شاء اللَّه روزی برسد که این دو قدرت به اشتباه خود پی برند و در مسیر انسانیت وانسان‌دوستی و احترام به حقوق دیگران واقع شوند؛
     یا ان شاء اللَّه مستضعفان جهان و ملت‌های بیدار و مسلمانان متعهد، آنان را به جای خود نشانند. به امید چنین روزی.
      صحیفه امام - جلد ۲۱ - صفحه۴۳۴

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • چهارشنبه ۱۳ خرداد ۹۴

    آدما سه دسته اند...

    حاج آقا قرائتی:آدمها سه دسته اند:

    - عینک!
    - ملحفه!
    - فرش!
    وقتی یک لکه ی چایی بنشیند روی عینکت، "بلافاصله" زود آن را با "دستمال کاغذی" پاک می کنی!
    وقتی همان لکه بنشیند روی ملحفه، می گذاری "سر ماه" که لباس ها و ملحفه ها جمع شد، همه را با هم با "چنگ" (زمان قدیم!) می شویی!

    وقتی همان لکه بنشیند روی فرش، می گذاری "سر سال" ، با "دسته بیل" به جانش می افتی!!!
    خدا هم با بنده های مومنش مثل عینک رفتار می کند. بنده های پاک و زلالی که جایشان روی چشم است، تا خطا کردند، بلافاصله حالشان را می گیرد (والبته دردنیا و خفیف) .. دیگران را به موقعش تنبیه می کند آن هم با چنگ!! و آن گردن کلفت هایش را می گذارد تا چرک هایشان جمع شود (قرآن کریم: ما به کافران مهلت می دهیم تا بر کفر خویش بیافزایند) و سر سال (یا قیامت، یا هم دنیا و هم قیامت) حسسسسابی با دسته بیل(!) از شرمندگیشان در می آید!!!
  • ۱ پسندیدم
  • ۱ نظر
    • چهارشنبه ۱۳ خرداد ۹۴

    ازخودم شروع میکنم


    به دختر خانمها میگیم حجاب ........... میگن خب پسرا نگاه نکنن
    به آقا پسرها میگیم نــــــــــگاه ........... میگن خب دخترا اینجوری نگردن
     
    من میگم: 
    من اگر برخیزم ... تو اگر برخیزی ... همه بر میخیزند
    من اگر بنشینم ... تو اگر بنشینی ... چه کسی برخیزد؟؟؟
     
    به جای انداختن توپ تو زمین دیگران بیاید از خودمون شروع کنیم 
     
    این بهترین راهه
  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • چهارشنبه ۱۳ خرداد ۹۴

    خوشا آنان که در وایبر نرفتـــــــند



    خوشا آنان که قبل از تانگو مــردند
    بدون لاین و واتساپ جان ســپردند
    خوشا آنان که در وایبر نرفتـــــــند
    به دور از فیسبوک در خاک خفتند

    همان هایی که از تانگو بریــــــدند

    ز اینترنت به اونترنــــــــت پریدند
    همان هایی که یک فــــایلم نداشتند
    کامنت عشق بر عالـــــــــم نوشتند

    همان هایی که خیلی کـــار درستند

    به این پست مجــــــازی دل نبستند
    همان ها که ســــــعادت را خریدند
    شهادت لایــــــــک کردند و پریدند

    رضا رفیعی



    منبع
  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • چهارشنبه ۱۳ خرداد ۹۴

    با شمام...

    باورت نیست که زن حجب و حیا می خواهد؟

    دامنی پاک چو گل های خدا می خواهد؟

    گوهری که صدفش نیست، شود سرگردان

    صید گردد به کف و توطئه ی دلالان

    بی حجابی هنری نیست، شوی بی فرهنگ

    عاقبت بر چمن بی هنران بارد ننگ

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • چهارشنبه ۱۳ خرداد ۹۴

    مذهبی هایی که وبلاگ ندارند!!!

    چطور میشه که یکی مذهبی باشه  و ببینه این همه مطالب و عکس و تصویر و فایل های موسیقی و فیلمی که فقط و فقط برای سقوط انسان ها و فاصله انداختن بین اونا و هدف آفرینششون در این فضای مجازی ارسال میشه اما در حد توان و وقت خودش مطالب نورانی به نیت تذکر و یادآوری و رسالت انسانی و هدفی که به خاطر آن به این دنیا آمده ایم ارسال نکنه

     

    چطور میشه که  یکی مذهبی باشه و به اینترنت هم دسترسی داشته باشه  و بین این همه هجمه به مقدسات و  به هدف های مقدس دین ما و هرزه نویسی ها جلوی دشمنان قلمی بتونه بایسته اما در این تهاجم فرهنگی به جای یک نظاره گر بی اثر، یک مجاهد موثر فرهنگی نباشه؟


  • ۰ پسندیدم
  • ۱ نظر
    • چهارشنبه ۱۳ خرداد ۹۴

    دخترچادری

    تقدیم به خواهران دیگر(غیرچادری)

     

    سلام خواهرم!

     

    گرچه این حق توست که مرا دوستت بدانی یا خواهر یا حتی دشمن!

     

    نگذار دشمن بین من و تو جدایی بیندازد!

    من، تو هستم

    و

    تو، من!

     

    تفاوت پوشش، مرز بین من و تو نیست.

    شاخه ی گلم را با تمام محبتی که در اعماق قلبم دارم، تقدیمت میکنم

    و

    آغوشم را با تمامی حرارت محبتم برایت باز میکنم

    تا

    بدانی؛

    هیچ دختر چادری ای با تو دشمن نیست.

    احترام من را پذیرا باش،

    حتی از همین راه دور.

     

    نگذار دشمن، بینمان جدایی بیندازد!

  • ۲ پسندیدم
  • ۳ نظر
    • سه شنبه ۱۲ خرداد ۹۴

    ختم دعای الهی عظم البلأ



    *بســــم الله الــرحــــمـن الـرحــــــیـم*

     

     جمـع منتظـران آقـا صـاحبــــــ الـزمــان ارواحـنا فـداه در دعـای فــــرج


    سـلام بر مـهـــدی عج ، انتـظـار سبـز دوران‌هـا،

    و نویـد بخـش صبـح در شبـــــــــ انتــظــــــــــــار.

    حضرت مهدى علیه السلام در نامه مبارکش به نائب خود محّمد بن عثمان فرمود: براى تعجیل فرج زیاد دعا کنید، چون همین دعا موجب فرج شماست.

     

    تو بین منتظران غریبی / عجیب تر ، که چه آسان نبودنت شده عادت

    چه بیخیال نشستیم ، نه کوششی نه وفایی / فقط نشسته و گفتیم ؛

    خدا کند که بیایی

     دوسـتان بـزرگوار با توجـه به این حـدیث نـورانی تصمیـم گرفتیـم به لطفــــ خـداوند متعـال و هـمراهـی شما منتظران مـولا دعــای فـرج (الهی عظم البلاء...) را به نیت تعجیل در فرج دسته جمعی بـرگزار کنـیم.

     * آغـاز طـرح  *

    از الان تاهنگامه ظهور

    عاشـقان حضـرت بـهتـر هسـت قبل از دعا  استغفار

    داشـته باشـیم و سپس دعـای فــرج(الهی عظم البلا ْ)را بخـوانیم.

    ابرو با تمام وجود بخوانیم ناراحت

    وعده دیدار دل های ما هر روز بعدازنمازهای یومیه وهرگاه که دل های تنگمان تنگ تر شداز دوری صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)


  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • دوشنبه ۱۱ خرداد ۹۴

    میلادنور مبارک

    امام کاظم (ع) : جسم او از دیدگان غایب ولی یاد او در دل های مؤمنین زنده خواهد بود.
    ===
    این دیده نیست قابل دیدار روی تو/ چشمی دگر بده که تماشا کنم تو را
    تو در میان جمعی و من در تفکّرم/ کاندر کجا روم و پیدا کنم تو را

    ای دل شیدای ما، گرم تمنّای تو
    کی شود آخر عیان طلعت زیبای تو
    گر چه نهانی ز چشم، دل نبود ناامید
    می رسد آخر به هم چشم من و پای تو
    نیمه ی شعبان بود روز امید بشر
    شادی امروز ما نهضت فردای تو

    آمد گه شادمانی ای مردم
    آن وعده ی آسمانی ای مردم
    ای زنده دلان ظهور نزدیک است
    هنگام ظهور نور نزدیک است
    آن ماه به چاه رفته باز آید
    قائم به اقامه ی نماز آید

     بیا موعود هنگام قیام است
    جهان مجروح یک جو التیام است
    زمان لبریز شوق و انتظار است
    زمین بر رجعتت امّیدوار است
    بیا امشب شب قدر است ما را
    علمدار تو در صدر است ما را

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • يكشنبه ۱۰ خرداد ۹۴

    زهرا صدا می زد پدر

    شهید تورجی زاده پشت بیسیم چه خواند که حسین خرازی از هوش رفت؟؟

    خط مقدم کارها گره خورده بود خیلی از بچه ها پرپر شده بودند خیلی مجروح

    شده بودند .
    حاجی بی قرار بود اما به رو نمی آورد خیلی ها داشتند باور

    میکردند اینجا آخرشه یه وضعی شده بود عجیب .تو این گیر و دار حاجی اومد

    بیسم چی را صدا زد. حاجی گفت هر جور شده با بی سیم تورجی زاده را

    پیدا کن (شهید تورجی زاده فرمانده گردان یازهرا ) مداح با اخلاص و

     از عاشقان حضرت زهرا بود
    . خلاصه تورجی را پیدا کردند

    حاجی بیسیم را گرفت با
    حالت بغض و گریه از پشت بیسیم گفت

    تورجی چند خط روضه حضرت
    زهرا برام بخون.

    تورجی فقط یک بیت زمزمه کرد که دیدم حاجی از هوش


    رفت ،صدا را روی تمام بیسیم ها انداخته بودند،

    خدا میدونه نفهمیدیم چی شد وقتی به خودمون اومدیم دیدیم


    بچه ها دارند تکبیر میگن خط را گرفته بودند عراقی ها را تارو مار کردند:

    تورجی خونده بود :
     
    در بین آن دیوار و در.... زهرا صدا میزد پدر....دنبال حیدر می دوید.... از پهلویش خون می چکید......

    زهرای من...زهرای من...
  • ۱ پسندیدم
  • ۱ نظر
    • يكشنبه ۱۰ خرداد ۹۴

    نماز عشق

    "نماز عشق دو رکعت" است که وضوی آن جز با خون صحیح نیست. نمازی است که هرجا نمی‌شود بجا آورد مگر در قتلگاه، پس با فضیلت‌ترین آن در حرم کربلاست.
    "نماز عشق دو رکعت است" مقدمات فراوان می‌خواهد، اول عاشق باید دل را به اشک شستشو دهد؛ بعد، از عشق لقاء بسوزد. تا آنکه این سوختن در خانه تنش افتد و با خون، وضویش را آماده سازد.
    "نماز عشق دو رکعت است" بعد از نماز، ملائک را در اطراف می‌بینی که آماده‌اند تا تو را به معراج و دیدار خدا برند. معمولاً در جبهه بجا آورده می‌شود. بر تمامی آنها که به جبهه مشرف شده‌اند واجب می‌شود؛ چون شهادت را انتخاب کرده‌اند. این دو رکعت نشانه‌ی پیروزی است. چون شهادت نیز خود پیروزی است.
    "نماز عشق دو رکعت است" اما نمی‌شود؛ نوشت چرا که نوشتن برای این نشاید.
    "نماز عشق دو رکعت است" رکعت اول‌: خونین شدن "تن" رکعت دوم:‌ آزاده شدن" روح"
    کسی نیست و نخواهد آمد که لذت و مناجات این نماز را بداند، چرا که بجا آورندگان آن شهیدانند و کسی ندانست که عاشق با این نماز تا کدامین منزل دوست را پیمود اما غنچه‌های باز شده خونین در بدنش گواهی می‌دهند که به سرمنزل لقاء رسیده است.

    از زبان شهید فرج الله هیبتی

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • يكشنبه ۱۰ خرداد ۹۴