صدای پای باران

می نویسم برای آنکس که به زودی می بارد...

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعرشهادت امام علی» ثبت شده است

عید سعید غدیر مبارک...

تمام لذت عمرم در این است
که مولایم امیرالمومنین است

بر عید غدیر عید اکبر صلوات

بر چهره ی نورانی حیدر صلوات

بر فاطمه این عید هزاران تبریک

بر یک یک اهل بیت کوثر صلوات

عید سعید غدیر خم مبارک باد

----------

خورشید چراغکی ز رخسار علیست
مه نقطه کوچکی ز پرگار علیست
هرکس که فرستد به محمد صلوات
همسایه دیوار به دیوار علیست

----------

تعریف علی به گفت و کو ممکن نیست
گنجایش بحر در سبو ممکن نیست

----------
نازد به خودش خدا که حیدر دارد
دریای فضائلی مطهر دارد
همتای علی نخواهد آمد والله
صد بار اگر کعبه ترک بردارد
----------
در خانه دل نوشته با خط جلی
کین خانه بنا شد به تولای علی
در داخل این خانه چو نیکو نگری
هم مهر محمد است و هم مهر علی
----------
دل را ز علی اگر بگیرم چه کنم
بی مهر علی اگر بمیرم چه کنم
فردا که کسی را به کسی کاری نیست
دامان علی اگر نگیرم چه کنم
----------
در فصل خطر امیر را گم نکنید
ان وسعت بی نظیر را گم نکنید
تنها ره جنت از علی میگذرد
ای همسفران غدیر را گم نکنید

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • پنجشنبه ۹ مهر ۹۴

    فزت ورب الکعبه



    بابا اتاق پر شده از بوی مادرم

    وقتش رسیده پر بکشی سوی مادرم

    دیگر خجل نباش تو از روی مادرم

    فرقت شده شبیه به پهلوی مادرم

    از پشت در دوباره تو را می زند صدا

    تا که به دست تو بدهد محسن تو را

    سی سال در نبودن مادر شکسته ای

    پهلو به پهلویش پس آن در شکسته ای

    در کوفه های درد مکرر شکسته ای

    از مردم و نبودن باور شکسته ای

    گر چه شکسته ای و دلت هم شکسته تر

    این دل شکسته را هم از این کوفه ها ببر

    یادت که هست مادر ما قد خمیده بود

    یادت که هست گیسوی مادر سپیده بود

    یادت که هست محسن خود را ندیده بود

    یادت که هست غنچه خود را نچیده بود

    آنروزها که قد تو آنجا خمیده شد

    موی منم شبیه تو بابا سپیده شد

    مادر رسیده عطرپیمبر بیاورد

    تو تشنه ای برای تو کوثر بیاورد

    مرهم برای این دل پرپر بیاورد

    تا خار را ز دیده ی تو در بیاورد

    حرفی بزن که مونس تو مادر آمده

    حالا که استخوان زگلویت در آمده

    بابا بگو به مادرم از غصه های من

    از کوفه های بعد تو و ماجرای من

    از بی حسین گشتن من از عزای من

    از کوفه گردی من و از کربلای من

    بابا بگو که زینب خود را دعا کند

    بعد از حسین زود مرا هم صدا کند

    مادر رسید و زخم سرت را نگاه کرد

    گریه برای گودی یک قتلگاه کرد

    پس رو به روسیاهی خیل سپاه کرد

    نفرین به رقص خنجر مردی سیاه کرد

    وشمر جالسٌ ... نفس مادرم گرفت

    سر که به نیزه رفت دل معجرم گرفت

    منبع

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • يكشنبه ۱۴ تیر ۹۴