صدای پای باران

می نویسم برای آنکس که به زودی می بارد...

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهید خرازی» ثبت شده است

شهید حسین خرازی( فرمانده لشکر14امام حسین)

شهید خرازی ، قبل از انقلاب :

سال 1336 ه ش در یکی از محله‌های مستضعف‌نشین شهر شهیدپرور«اصفهان» بنام کوی«کلم»، در خانواده‌ای آگاه، متقی و با ایمان فرزندی متولد شد که او را حسین نامیدند.از همان آغاز، کودکی باهوش و مودب بود. در دوران کودکی به دلیل مداومت پدر بر حضور در نماز جماعت و مراسم دینی، او نیز به این مجالس راه پیدا کرد.از آنجا که والدین او برای تربیت فرزندان اهتمام زیادی داشتند، او را به دبستانی فرستادند که معلمانش افرادی متعهد، پایبند و مراقب امور دینی و اخلاقی بچه‌ها بودند. علاوه بر آن، اکثر اوقات پس از خاتمه تکالیف مدرسه، به همراه پدر به مسجد محله ؛می‌رفت و به خاطر صدای صاف و پرطنینی که داشت، اذان‌گو و مکبر مسجد شد.

در سال 1355 پس از اخذ دیپلم طبیعی به سربازی اعزام شد. در مشهد ضمن گذراندن دوران سربازی، فعالانه به تحصیل علوم قرآنی در مجامع مذهبی مبادرت ورزید.

طولی نکشید که او را به همراه عده‌ای دیگر بالاجبار به عملیات سرکوبگرانه ظفار در (عمان) فرستادند. حسین از این کار فوق العاده ناراحت بود و با آگاهی و شعور بالای خود، نماز را در آن سفر تمام می‌خواند. وقتی دوستانش علت را سئوال کردند در جواب گفت: این سفر، سفر معصیت است و باید نماز را کامل خواند.

در سال 1357 به دنبال صدور فرمان حضرت امام خمینی مبنی بر فرار سربازان از پادگانها و سربازخانه‌ها، او و برادرش هر دو از خدمت سربازی فرار کردند و به خلیل عظیم امت اسلامی پیوستند. آنها در این مدت، دائماً در تکاپوی فعالیتهای انقلابی وبا تشکلهای انقلابی محل درتماس بودند.

در سال 1357 به دنبال صدور فرمان حضرت امام خمینی مبنی بر فرار سربازان از پادگانها و سربازخانه‌ها، او و برادرش هر دو از خدمت سربازی فرار کردند و به خیل عظیم امت اسلامی پیوستند.

 شهید خرازی ، بعد از پیروزی انقلاب :

از همان آغاز پیروزی انقلاب اسلامی، درگیر فعالیت در کمیته انقلاب اسلامی، مبارزه با ضد انقلاب داخلی و جنگهای کردستان بود و لحظه‌ای آرام نداشت. 



دشمن که هر روز در فکر ایجاد توطئه‌ای علیه انقلاب اسلامی بود، غائله کردستان را آفرید و شهید حاج حسین خرازی در اوج درگیریها، زمانی که به کردستان رفت، بعد از رشادتهایی که در زمینة آزاد کردن شهر سنندج (همراه با شهید علی رضاییان فرماندة قرارگاه تاکتیکی حمزه) از خود نشان داد، در سمت فرماندهی گردان ضربت که قویترین گردان آن زمان محسوب می‌شد، وارد عمل گردید و در آزادسازی شهرهای دیگر کردستان از قبیل دیواندره، سقز، بانه، مریوان و سردشت نقش مؤثری را ایفا نمود و با تدابیر نظامی، بیشترین ضربات را به ضدانقلاب وارد آورد.


  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • شنبه ۱۳ تیر ۹۴

    زهرا صدا می زد پدر

    شهید تورجی زاده پشت بیسیم چه خواند که حسین خرازی از هوش رفت؟؟

    خط مقدم کارها گره خورده بود خیلی از بچه ها پرپر شده بودند خیلی مجروح

    شده بودند .
    حاجی بی قرار بود اما به رو نمی آورد خیلی ها داشتند باور

    میکردند اینجا آخرشه یه وضعی شده بود عجیب .تو این گیر و دار حاجی اومد

    بیسم چی را صدا زد. حاجی گفت هر جور شده با بی سیم تورجی زاده را

    پیدا کن (شهید تورجی زاده فرمانده گردان یازهرا ) مداح با اخلاص و

     از عاشقان حضرت زهرا بود
    . خلاصه تورجی را پیدا کردند

    حاجی بیسیم را گرفت با
    حالت بغض و گریه از پشت بیسیم گفت

    تورجی چند خط روضه حضرت
    زهرا برام بخون.

    تورجی فقط یک بیت زمزمه کرد که دیدم حاجی از هوش


    رفت ،صدا را روی تمام بیسیم ها انداخته بودند،

    خدا میدونه نفهمیدیم چی شد وقتی به خودمون اومدیم دیدیم


    بچه ها دارند تکبیر میگن خط را گرفته بودند عراقی ها را تارو مار کردند:

    تورجی خونده بود :
     
    در بین آن دیوار و در.... زهرا صدا میزد پدر....دنبال حیدر می دوید.... از پهلویش خون می چکید......

    زهرای من...زهرای من...
  • ۱ پسندیدم
  • ۱ نظر
    • يكشنبه ۱۰ خرداد ۹۴