صدای پای باران

می نویسم برای آنکس که به زودی می بارد...

۱۵ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

زهرایی بمانیم...

مظلومیت یعنی ،
در بیت فریاد میزنند :
ما اهل کوفه نیستیم ، علی تنها بماند !
و در شهر اشعث‌ ها رأی می‌آورند :)
.
مظلومیت یعنی ،
بغض حسن ..
اشک حسین ..
یعنی دست های بسته ی فاتح خیبر !
شعله های در
چشمه ی کوثر ..
.
بخدا قسم‌ !
اگر در برابر دین ما بایستید ،
در مقابل دنیا‌ی‌تان می‌ایستیم !
تمام قد !
و هنوز هم هستند زهرا هایی که فدایی علی هستند !
.
بخدا قسم !
هنوز هم هستند زهرا هایی که
پشت در خواهند سوخت
عمرشان در راه ولایت ، کوتاه خواهد شد ..
سیلی خواهند خورد ..
در کوچه های بی غیرتـی
چادرشان‌ خاکی خواهد شد ..
کودکانشان را فدا خواهند کرد ..
اما نمیگذارند مویی از سر سیدعلی کم شود !
.
به گور خواهید بُرد !
آرزوی حتی لحظه ای برگشتن ما را از راه سرخ شهادت !
آرزوی تمام کردن این نهضت را !
ما انقلاب کردیم برای حسین !
و تا پرچم سرخ را به دست پسر فاطمه نسپرده ایم ،
تا آخرین قطره ی خون
در برابر تمام دنیا می‌ایستیم !
.
وای به حالتان !
بغضی در گلوی رهبرم خانه کند ..
بخدا قسم !
چنان حماسه ای رقم میزنـیم
که طومار دنیاطلبی‌ و عداوت‌تان الی الابد  بسته شود !
که ایمان بیاورند به‌ کم من فئة قلیلة ..
که هم الغالبون !
.
بخدا قسم !
زینب وار
و
زهراگونه
تا زمانی که منتقم اشک های دل شیعه برسد ،
پشتیبان ولایت می مانیم !
.

ما‌بیخیال‌سیلی‌مادر‌نمیشویم
قلب‌همه‌ما‌گرفت
 
.
و الحمدلله برای زهرایی بودنمان

  • ۲ پسندیدم
  • ۲ نظر
    • پنجشنبه ۲۷ اسفند ۹۴

    مولا جان...بیا توافقنامه امضا کنیم


     مولا جان...
     
     بیا توافقنامه امضا کنیم،

    من رآکتور قلبم  را به نامت میکنم،

    تو هم تحریم چشمانت  را از من بردار ...!

     مهدی جان میدانی آقاجان

    خواب مانده ایم ازهمان روز اول

    همان روز در سقیفه، همان موقع کنار در خانه

    میدانی اگر خواب نبودیم کار به پهلوی مادر نمیرسید

    به خار در چشمان پدر نمیرسید ،به جگرِ سوخته مجتبی

    به ظهر عاشورا ،به زندان ،به زهر

    وبه غربت یتیمی نمیرسید
     
    اگرخواب نبودیم کار به انتظار شما نمیرسید...

    💕 یاصاحب الزمان 💕 
    یک طرف دست دعا و یک طرف بارگناه…

    این تناقض ها نمک پاشیده روی زخمتان...

     الهی العفو..

  • ۱ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • جمعه ۲۱ اسفند ۹۴

    جاده لغزنده است

    در جاده های انقلاب ،روی تابلویی نوشته بود:

    جاده لغزنده است
    دشمنان مشغول کارند!
    با احتیاط برانید
    سبقت ممنوع...
    دیر رسیدن به پست و مقام بهتر از هرگز نرسیدن به "امام زمان" است...
    حداکثر سرعت مجاز سرعت حرکت "ولی فقیه" است...
    اگر پشتیبان "ولایت فقیه" نیستید لااقل کمربند "دشمن" را نبندید!
    کمربند امن ولایت را محکم ببندید...
    با دنده لج حرکت نکنید تا در دست انداز شیطان نیفتید

    و با وضو حرکت کنید
                             این جاده مطهر به خون شهدا ومعطر به عطر ولایت است...

  • ۱ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • سه شنبه ۱۱ اسفند ۹۴

    کوچه هایمان را به نامشان کردیم

    رفتند تا وظیفه خود را ادا کنند
    خود را فدای ماندن ما و شما کنند
    ما مانده ایم و بار گناهی که می کشیم
    امروز دعا کنیم که شهیدان دعا کنند

    این کوچولوی ناز ریحانه خانوم زهره وند،دختر شهید محمد زهره وند

    کوچه هایمان را به نامشان کردیم ، که هرگاه نشانی منزلمان را می دهیم

    بدانیم

    از گذرگاه خون کدام شهید است که با آرامش به خانه می رسیم


  • ۱ پسندیدم
  • ۱ نظر
    • سه شنبه ۱۱ اسفند ۹۴

    داغ دل لاله

      امروز برای شهدا وقت نداریم

      ای داغ دل لاله تو را وقت نداریم

     با حضرت شیطان سرمان گرم گناه است

     ما بهر ملاقات خدا وقت نداریم

     چون فرد مهمی شده نفس دغل ما

     اندازه ی یک قبله دعا وقت نداریم

     در کوفه تن غیرت ما خانه نشین است

     بهر سفر کرببلا وقت نداریم

     تقویم گرفتاری ما پر شده از زر

     ای داغ دل لاله تو را وقت نداریم

     هر چند که خوب است شهیدانه بمیریم

     خوب است ولی حیف که ما وقت نداریم


     

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • دوشنبه ۳۰ شهریور ۹۴

    پیکر صدپاره اش بر شانه است

    عشق بود و جبهه بود و جنگ بود

    عرصه بر گُردان عاشق تنگ بود

    هر که تنها بر سلاحش تکیه کرد

    مادری فرزند خود را هدیه کرد

    در شبی که اشکمان چون رود شد

    یک نفر از بین ما مفقود شد

    آنکه که سر دارد به سامان می رسد

    آنکه که جان دارد به جانان می رسد

    دیده ام ، دستی به سوی ماه رفت

    بی سر و جان تا لقاءالله رفت

    زندگیمان در مسیر تیر بود

    خاک جبهه ، خاک دامنگیر بود

    آنکه خود را مرد میدان فرض کرد

    آمد از این نقطه طی الارض کرد

    هر که گِرد شعله چون پروانه است

    پیکر صدپاره اش بر شانه است

    تن به خاک و بوی یاسش می رسد

    بوی باروت از لباسش می رسد

    دشمن افکنهای بی نام و نشان

    پوکه ی خونین شده تسبیحشان

    کار هرکس نیست این دیوانگی

    پیله وا می ماند از پروانگی

    افشین مقدم

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • جمعه ۲۷ شهریور ۹۴

    مطیع امر رهبریم

    آهن آبدیده را رنگ عوض نمی کند

    چهره انقلاب را جنگ عوض نمی کند

    به خیل دشمنان بگو به کوری دو چشمتان

    مطیع امر رهبری رنگ عوض نمی کند




    کربلا یعنی اطاعت از امام

    گه به حکم او نشستن گه قیام

    کربلا یعنی که یار رهبری

     از حسین عصر خود فرمانبری

     


    گر کرب و بلا نبوده ایم ، حال هستیم

    گر شام  بلا نبوده ایم ، حال هستیم

    ای مردم عالم همگی گوش کنیـد

    تا آخر خون مطیع رهبر هستیم


  • ۱ پسندیدم
  • ۱ نظر
    • دوشنبه ۲ شهریور ۹۴

    الو الو کربلا

    دویدم و دویدم
    سر کوچه رسیدم
    بند دلم پاره شد
    از اون چیزی که دیدم

    بابا میون کوچه
    افتاده بود رو زمین
    مامان هوار می‌زد
    شوهرمو بگیرین

    مامان با شیون و داد
    می‌زد توی صورتش
    قسم می‌داد بابا رو
    به فاطمه به جدش

    تو رو خدا مرتضی
    زشته میون کوچه
    بچه داره می‌بینه
    تو رو به جون بچه

    بابا رو دوره کردن
    بچه‌های محله
    بابا یهو دویدو
    زد تو دیوار با کله

    هی تند و تند سرشو
    بابا می‌زد به دیوار
    قسم می‌داد حاجی‌و
    حاجی گوشی‌و بردار

    نعره‌های بابا جون
    یه هو پیچید تو گوشم
    الو الو کربلا
    جواب بده به گوشم

    مامان دویدو از پشت
    گرفت سر بابا رو
    بابا با گریه می‌گفت
    کشتند بچه‌هارو

    بعد مامان‌و هولش داد
    خودش خوابید رو زمین
    گفت که: مواظب باشید
    خمپاره زد بخوابید

    الو الو کربلا
    کمک می‌خوام
    حاجی جون
    بچه‌ها قیچی شدن

    تو سینه و سرش زد
    هی سرشو تکون داد
    رو به تماشاچیا
    چشماشو بست و جون داد

    بعضی تماشا کردن
    بعضی فقط خندیدن
    اونایی که از بابا
    فقط امروزو دیدن

    جلو بابا دویدم
    بالا سرش رسیدم
    از درد غربتِ اون
    هی به خودم پیچیدم

    درد غربت بابا
    نشونه‌های درده
    درد غربت بابا
    غنیمت از نبرده

    شرافت و خون و دل
    نشونه‌های مرده
    ای اونایی که هنوز
    دارید بهش می‌خندید

    برای خنده‌هاتون
    دردشو می‌پسندید
    امروزشو نبینید
    بابام یه قهرمونه

    یه روز به هم می‌رسیم
    بازی داره زمونه
    موج بابا کلیده
    قفل دره بهشته

    یه روز پشیمون می‌شید
    که دیگه خیلی دیره
    گریه‌های مادرم
    یقتونو می‌گیره

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • جمعه ۹ مرداد ۹۴

    بابا جان داد

    اول پاییز بود و در کلاس
    دفتر خود را معلم باز کرد
    بعد با نام خدای مهربان
    درس اول آب را آغاز کرد
    گفت بابا آب داد و بچه ها
    یک صدا گفتند بابا آب داد
    دخترک اما لبانش بسته ماند
    گریه کرد و صورتش را تاب داد
    او ندیده بود بابا را ولی
    عکس او را دیده در قابی سپید
    یادش آمد مادرش یک روز گفت
    دخترم بابای پاکت شد شهید
    مدتی در فکر بابا غرق بود
    تا که دستی اشک او را پاک کرد
    بچه ها خاموش ماندند و کلاس
    آشنا شد با سکوتی تلخ و سرد
    دختری در گوشه ای آهسته باز
    گفت بابا آب داد و داد نان
    شد معلم گونه هایش خیس و گفت
    بچه ها بابای زهرا داد جان
    بعد روی تخته سبز کلاس
    عکس چندین لاله زیبا کشید
    گفت درس اول ما بچه ها
    درس ایثار و وفا ، درس شهید
    مشق شب را هر که با بابای خود
    باز بابا آب داد و نان نوشت
    دخترک اما میان دفترش
    ریخت اشک و “داد بابا ، جان” نوشت

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • پنجشنبه ۸ مرداد ۹۴

    چندشعرکوتاه تقدیم به حضرت آقا


    سخت است که از باغ و صنوبر گویم

    از گلشن و قمری و کبوتر گویم

    بگذار کنون که گمرهان لب بستند

    فریاد کشم ز حب رهبر گویم

    ***

    حقا که تو از سلاله ی فاطمه ای

    با خنده ی خود به درد ما خاتمه ای

    زیباتر ازین نام ندیدم به جهان

    سید علی حسینی خامنه ای

    ***

    با خامنه ای کسی نگردد گمراه

    او در شب تیره می درخشد چون ماه

    در هر نفسم برای او می خوانم

    لاحول و لاقوة الا بالله

    ***

    خنده و طعنه به اشعار و شعارم بزنید

    تیر غم بر دل دیوانه و زارم بزنید

    در حمایت ز امامم علی خامنه ای

    می شوم میثم تمار به دارم بزنید

    ***

    دشمن دین و وطنم مرده باد

    ذلتشان روشنی دیده باد

    تاج سر مردم این مرز و بوم

    یار خراسانی ما زنده باد

    ***

    اگر فرمان دهد رهبر بتازیم

    اگر او خواهد از ما سر ببازیم

    اگر صبر و قرار از ما بخواهد                                                                                                           بشینیم و بسوزیم و بسازیم

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • شنبه ۳ مرداد ۹۴

    این جمعه هم گذشت ونیامد نگارما



    طاقتم طاق شد و از تو نیامد خبری

    جگرم آب شد و از تو نیامد خبری.

    عاشقانی که مدام از فرجت می گفتند

    عکسشان قاب شد و از تو نیامد خبری

    ****

    این دل اگر کم است، بگو سر بیاورم، یا امر کن که یک دل دیگر بیاورم،

    مولا! خلاصه عرض کنم؛ دوست دارمت! دیگر نشد عبارت بهتر بیاورم.


  • ۱ پسندیدم
  • ۴ نظر
    • شنبه ۲۰ تیر ۹۴

    عفاف وحجاب

    خواهرانم حجاب تیغ شماست
    تیغ خود را ز کف میندازید
    شرف زن به حفظ عصمت اوست
    خویش را از شرف میندازید

    ***

    پدرم گفت پدر جان زن اگر زن باشد
    شیر در خانه و در کوچه و برزن باشد

    پدرم گفت که ای دخت نکو بنیادم 
    زلف بر باد نده تا ندهی بر بادم

    هدف دشمن سنگ افکن پیشانی ماست
    کسب جمعیتش از زلف پریشانی ماست

    پدرم گفت گل از رنگ و لعابش پیداست
    و زن مومنه از طرز حجابش پیداست



  • ۱ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • پنجشنبه ۱۸ تیر ۹۴

    خوش بحال دل من مثل تو دارد آقا

    جان ایـــران! سلام آقـــا جــان

    جان به قربان جانـت ای سیـّد!

    هــر چه دارم فـدای لبـخـنــدت

    زنـده نام و نشــانـت ای سیـّد!

    ربع قرنست «امام» من هستی

    چو عـزیز عــزیـز رهـــــرایی(عج)

    گرچه خورشیـد شیعیان پنهــان

    مــاهِ روشن! شمـا که پـیــدایی

    آسمـــانِ «نگـــاه» مـــــردم را

    ای درخشنده ماهِ خوش سیما

    با نگــاهـت همـاره روشن کــن

    بخت یارت همـیـشه باد، آقــــا

    شُکــر یزدان سلامـتـی مـــولا

    «نـذر» خــود را ادا کنم سیــّد!

    با سپاس خـــدای بی همـتـــا

    من به عهـدم وفـا کنم سیــّد!


    عهـــد کردم سلامـتِ جــانـت

    صد و دَه ذِکـر یاعلـی(ع) گویم

    گــر که گستـاخیم ببخشایـیـد

    ذِکــر خود را بسی جَلی گویم

    یاعلـی(ع) ذِکـر عاشقان باشد

    یاد حیــدر(ع) صفــا دهد دل را

    شک ندارم که ذِکـر آن حضرت

    می گـُشـایـد کـَلاف مشکل را

    شُکــر ایزد که حالتان خوبست

    من به شُکرانه شعــر تَر گفتم

    سایــه تان مُستدام، پُـر برکت

    حـالـیـا درد دل، «پـــدر» گفتم

    (سیاوش امیری)

    ------------

    تا منتظر مهدی عالم گیریم


    ازگوشه چشمان تو خط می گیریم


    ما گوش به فرمان تو هستیم آقا


    اصلا تو بگو بمیر ما می‌میریم

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • سه شنبه ۱۶ تیر ۹۴

    بنی آدم اعضای یکدیگرند همه یک به یک نوکرحیدرند

                           

    بنی آدم اعضای یکدیگرند

    همه یک به یک نوکر حــیـــدرند

    چو عضوی به درد آورد روزگار

    مدد گیرد از صاحب ذوالـــفـــقـــآر

    بنی آدم اعضای یکدیگرند

    همه سر به سر نوکر حــــیــــدرند

    تو کز محنت این جهان در غمی

    چو خواهی رهایی بگو یـــاعـــلــــی

  • ۰ پسندیدم
  • ۱ نظر
    • يكشنبه ۱۴ تیر ۹۴

    فزت ورب الکعبه



    بابا اتاق پر شده از بوی مادرم

    وقتش رسیده پر بکشی سوی مادرم

    دیگر خجل نباش تو از روی مادرم

    فرقت شده شبیه به پهلوی مادرم

    از پشت در دوباره تو را می زند صدا

    تا که به دست تو بدهد محسن تو را

    سی سال در نبودن مادر شکسته ای

    پهلو به پهلویش پس آن در شکسته ای

    در کوفه های درد مکرر شکسته ای

    از مردم و نبودن باور شکسته ای

    گر چه شکسته ای و دلت هم شکسته تر

    این دل شکسته را هم از این کوفه ها ببر

    یادت که هست مادر ما قد خمیده بود

    یادت که هست گیسوی مادر سپیده بود

    یادت که هست محسن خود را ندیده بود

    یادت که هست غنچه خود را نچیده بود

    آنروزها که قد تو آنجا خمیده شد

    موی منم شبیه تو بابا سپیده شد

    مادر رسیده عطرپیمبر بیاورد

    تو تشنه ای برای تو کوثر بیاورد

    مرهم برای این دل پرپر بیاورد

    تا خار را ز دیده ی تو در بیاورد

    حرفی بزن که مونس تو مادر آمده

    حالا که استخوان زگلویت در آمده

    بابا بگو به مادرم از غصه های من

    از کوفه های بعد تو و ماجرای من

    از بی حسین گشتن من از عزای من

    از کوفه گردی من و از کربلای من

    بابا بگو که زینب خود را دعا کند

    بعد از حسین زود مرا هم صدا کند

    مادر رسید و زخم سرت را نگاه کرد

    گریه برای گودی یک قتلگاه کرد

    پس رو به روسیاهی خیل سپاه کرد

    نفرین به رقص خنجر مردی سیاه کرد

    وشمر جالسٌ ... نفس مادرم گرفت

    سر که به نیزه رفت دل معجرم گرفت

    منبع

  • ۰ پسندیدم
  • ۰ نظر
    • يكشنبه ۱۴ تیر ۹۴